معنی آرد هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
آرد هاکردن
آرد کردن، آسیاب کردن غلات
ادامه...
آرد کردن، آسیاب کردن غلات
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جر هاکردن
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
ادامه...
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
قرق هاکردن
اماکنی را از ورود و دخالت یا استفاده غیر، مانع شدن
ادامه...
اماکنی را از ورود و دخالت یا استفاده غیر، مانع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کره هاکردن
بچه زاییدن، کرایه کردن
ادامه...
بچه زاییدن، کرایه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گردن هاکردن
آب آسیاب یا آبدنگ را منحرف کردن، شاخه ها و تاج درخت را قطع
ادامه...
آب آسیاب یا آبدنگ را منحرف کردن، شاخه ها و تاج درخت را قطع
فرهنگ گویش مازندرانی
کود هاکردن
روی هم انباشته کردن
ادامه...
روی هم انباشته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هره هاکردن
از خود راندن و دور کردن
ادامه...
از خود راندن و دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آج هاکردن
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
ادامه...
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
فرهنگ گویش مازندرانی
چر هاکردن
چیره کردن، غالب کردن، زاویه دادندسته های شالی به گونه
ادامه...
چیره کردن، غالب کردن، زاویه دادندسته های شالی به گونه
فرهنگ گویش مازندرانی
سری هاکردن
از پرحرفی حوصله کسی را سر بردن
ادامه...
از پرحرفی حوصله کسی را سر بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خر هاکردن
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
ادامه...
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
در هاکردن
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
ادامه...
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رج هاکردن
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
ادامه...
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رخ هاکردن
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
ادامه...
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رچ هاکردن
مرتب کردن، جور کردن
ادامه...
مرتب کردن، جور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رز هاکردن
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
ادامه...
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
فرهنگ گویش مازندرانی
شرک هاکردن
بریدن رگ اصلی پاشنه ی پا و از حرکت انداختن طرف مقابل
ادامه...
بریدن رگ اصلی پاشنه ی پا و از حرکت انداختن طرف مقابل
فرهنگ گویش مازندرانی
سرخ هاکردن
سرخ کردن، برشته کردن
ادامه...
سرخ کردن، برشته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
درد هاکردن
پودر کردن، خرد کردن
ادامه...
پودر کردن، خرد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترش هاکردن
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
ادامه...
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
فرهنگ گویش مازندرانی
گرد هاکردن
گرد کردن، جمع و جور کردن، پیرامون زمین و جایی را با دیوار
ادامه...
گرد کردن، جمع و جور کردن، پیرامون زمین و جایی را با دیوار
فرهنگ گویش مازندرانی
رد هاکردن
رد کردن، دور کردن
ادامه...
رد کردن، دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آمه هاکردن
ماست بندی کردن
ادامه...
ماست بندی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچ هاکردن
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
ادامه...
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
پمد هاکردن
اهدا کردن لباس به شخص کم بضاعت
ادامه...
اهدا کردن لباس به شخص کم بضاعت
فرهنگ گویش مازندرانی
تری هاکردن
راندن
ادامه...
راندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخ هاکردن
کارد و چاقو را با چرخ تیز کردن، تفرج کردن
ادامه...
کارد و چاقو را با چرخ تیز کردن، تفرج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سردی هاکردن
بی مهری، از عوارض غذهای سرد چون دل درد و جمع شدن آب در دهن
ادامه...
بی مهری، از عوارض غذهای سرد چون دل درد و جمع شدن آب در دهن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرب هاکردن
چرب کردن
ادامه...
چرب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرت هاکردن
خرناس کشیدن به هنگام خواب
ادامه...
خرناس کشیدن به هنگام خواب
فرهنگ گویش مازندرانی
خرش هاکردن
صرفه جویی کن، خورشت درست کردن
ادامه...
صرفه جویی کن، خورشت درست کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرید هاکردن
خریدن، خرید کردن
ادامه...
خریدن، خرید کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خره هاکردن
انبار کردن
ادامه...
انبار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
داد هاکردن
فریادکشیدن، بلند حرف زدن
ادامه...
فریادکشیدن، بلند حرف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ری هاکردن
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
ادامه...
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی